فان بازار جملات کوتاه خنده دار - فان بازار

-از یکی میپرسن فرق کچل با هواپیما می دونی چیه؟
میگه بابا ما سرمون میشه کچل که اصلا فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافی است.

-یارو سکه میندازه صندوق صدقات ٬ سوارش میشه

-اگه دیدی یه سوسک پشت و رو افتاده و داره دست و پا می زنه، فکر نکن با دمپائی زدنش… داره به قیافه تو می خنده…
 
-یه بنده خدا پتروس فداکار رو با دهقان فداکار قاطی می کنه، میره انگشت می کنه تو حلق راننده قطار.

-یه دفعه دو تا هزار پا همدیگر رو بغل میکنن میشن زیپ

-یه نفر میره جوراب فروشی میگه آقا جوراب میخوام فروشنده میگه:مردونه ؟یارو دست میده میگه:مردونه

-به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ … ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است

-شوتیه عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشمش، سرش گیج میره میخوره زمین هوا میره ، نمیدونی تا کجا میره
 
-پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. پسره می گه:آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه
 
از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من شامپو لازم ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم!
 
-یارو داشته دنبال جای پارک می گشته اما پیدا نمی کرد! در همون حال گشتن به خدا میگه:خدایا اگه یه جای پارک برام پیدا کنیا من نماز می خونم، روزه می گیرم که یه دفعه یه جای پارک می بینه و به خدا می گه! خدا جون نمی خوادخودم پیدا کردم.
 
-رئیس:خجالت نمی کشی تو اداره داری جدول حل می کنی؟ کارمند:چکار کنیم قربان، این سروصدای ماشینها که نمی ذاره آدم بخوابه!

-دکتر برای یه بنده خدائی شیاف تجویز کردم ، یارو رفت و یکهفته بعد اومد گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتم چرا ، گفت نمیدونم تا این کپسول ها که دادین را میخورم دلم آشوب میشه
 
-نصیحت یه شوهر به زنش:هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش…
بی توجه از بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره
 
-طرف یه تیکه آشغال می پره  تو چشمش . می ره جلوی آینه  تو چشش فوت میکنه. خانمش بهش میگه دیوونه تو فوت نکن بذار اون فوت کنه!
 
-یه روزی از طرف دامپروری میرن گاوداریه یه بابایی. میگن شمابه گاواتون چی میدی میخورن. میگه پوست هندونه، طالبی و … دویست هزار تومن جریمش میکنن. چند ماه دیگه دوباره میان می پرسن چی میدی میخورن یارو می ترسه میگه:چلوکباب، چلومرغ، و … اینبار دویست و پنجاه هزار تومن جریمش میکنن. میرن چند وقت دیگه میان میگن چی میدی میخورن؟ میگه والا نمیدونم پولشو میدم خودشون میرن میخرن می خورن!
 
-یه پیرمرد چاخانه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه:ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، البته سال چهل و نه که مثل الان نبود دو نفر خیلی بود.
 
-به یکی میگن با ارّه برقی ۱۰۰ تا درخت قطع کن ، ۹۶ تا قطع میکنه خسته میشه. بهش میگن پاشو روشنش کن ۴ تا دیگه بیشتر نمونده ، میگه مگه روشنم میشه…

-یارو داشت واسه دوستش تعریف میکرد:آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو گرفت و خورد…
دوستش میگه:آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!
یارو میگه:ای بابا، کدوم زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی
 
-به یکی میگن اگه تو دریا کوسه بهت حمله کنه چکار می کنی؟ می گه می رم بالای درخت .
می گن :تو دریا که درخت نیست یارو می گه:مجبورم می فهمی ؟ مجبورررررم
 

به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 184 views بار دسته بندی : سرگرمی تاريخ : 20 اکتبر 2021 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.

برچسب ها