زن سالاری + شعر طنز
«همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد»موقـع بحث هوو- لیک هیاهـــــو می کرد! بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابیدنصف شب در شکـم آن زنه چاقو می کرد! وقتی از رایحه ی عشق سخن می گفتمزود پا می شد و تی شرت مرا بو می کرد طفلکی مادر مــن آش که می پخت زنم-معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو می کرد بهـــر او فاخته می دادم و می دیدم شبداخل تابـــه به […]